بررسي ميزان مشاركت و محروميت زنان به نحو تاريخي و با توجه به تعاليم و فرصتهاي موجود در حوزة هنرهاي مختلف
این متن شامل 64 صفحه می باشد
دو فصل اول ريشههاي فلسفي مفاهيم جنسي شده را حول تصورات هنرمند، هنر، و واكنش زيبايي شناسانه نشان دادند؛ اين فصل به بعضي از آن مفاهيمي ميپردازد كه بر فرصتهاي زنان شاغل در برخي از هنرها تأثير گذاشتند. از آنجا كه ما تحليلي از سنت هنر- زيبا را دنبال ميكنيم، جايگاه تاريخي اين بحث قرن هجدهم و اوايل قرن نوزدهم خواهد بود. چنين تمركزي ما را به مطالعة يك عامل مهم سوق ميدهد كه اغلب زنان و مردان شاغل در هنرهاي زيبا را حين پيشرفتشان در دوره مدرن، از يكديگر جدا مي كند: هويت هنرمند به عنوان يك «آماتور»[1] يا به عنوان يك «حرفهاي»[2] همانطور كه خواهيم ديد، شأن حرفهاي يا آماتور [بودن]، صرفاً مسأله انتخاب يا رضايت شخصي نيست. اين مسأله نتايجي اساسي در مورد سهمي كه هنرمندان قادرند در هنرشان داشته باشند به بار ميآورد، چرا كه مبتديان اشخاص دنبالهرويي هستند كه در حاشية شكلگيري قوانين كلي هنري كه نمونههاي مختلف هنر را تجهيز ميكند، قرار دارند.
آموزش[3] و پرورش[4]: چه كسي ميآموزد؟
مفهوم نبوغ، همانطور كه ديديم، مقولهاي بحث برانگيز است كه براي تكريم استعدادهاي افراد مستعد و استثنايي و جهت ترفيع [شأن] ايشان نسبت به آن كساني كه تقديرشان [كسب] مشاغل معمولي بوده ، ايجاد شده است. پژوهشگران فمينيست به نحو شكاكانهاي مشاهده كردهاند كه نقش عوامل اجتماعي به اندازة استعداد فطري در ورود بيشتر هنرمندان مذكر به صف نوابغ مؤثر بوده است.
اين يك ايده جديد نيست؛ ويرجينيا ولف[5] در [سال] 1929 اشاره كرده است كه زنان از لحاظ تاريخي در موقعيت هايي نبودهاند كه امكان پيشرفت و استفادة از استعدادهايشان را داشته باشند. صرف نظر اينكه چه موهباتي از جانب طبيعت به هنرمندان اعطا شده باشد، آنها ميبايست كه پرورش يابند [تعليم بگيرند]؛ بدون آموزش، نبوغ صرفاً يك قابليت[6] است. اشكال مشخصي از هنر موانع دشواري را پيش ميآورند، نه فقط در مسير فرصتهاي شناخت بلكه همچنين براي تعاليم مبنايي مورد نياز جهت كشف استعداد و زايش[7] هنر.
ايدههاي خردمندانه و فلسفي در مورد فرد نابغهاي كه اثر وي محصول يگانهاي از تلاشهاي خلاقانةاو است، در زمينهاجتماعي و اقتصادي ويژة اروپاي مدرن پيشرفت كردند، و در جريان ممارست[هاي] هنري و استفادة بيشتر از همكاري ها جهت جنسي كردن ايدة هنرمند، تغيير كردند.
وليكن مشاركت يا محروميت زنان در هنرها به هيچ وسيلهاي متحد الشكل نشده است. اين مسأله [مشاركت يا محروميت زنان] تا حد زيادي بسته به اينكه چه شكلي از هنر را مورد توجه قرار دهيم، تفاوت ميكند. در اين فصل مختصراً به مرور سه قسم از هنرها- موسيقي ، ادبيات و نقاشي به عنوان نمونههايي از طرق مختلف مجاز يا محروم بودن زنان از مشاركت كامل در هنرها خواهيم پرداخت . اين سه [موسيقي، ادبيات و نقاشي] را مخصوصاً انتخاب كردهام چرا كه هر قسم [از آن ها] روشنگر خصوصيات متفاوتي از چهارچوب هاي مفهومي حاكم بر هنر و ايدة هنرمند، ميباشد.
موسيقي، كه وجود برخي از سختترين موانع را در مسير زنان علاقهمند [سهيم در اين رشتة هنري] نشان داده است، ظرايفي را در مورد مفاهيم حساسيت هنري، عاطفه و ذهنيت[8]، توضيح ميدهد. اين [موسيقي] همچنين آغازي است براي بحث از محدوديتهايي كه اجرا و حضور عمومي [اجتماعي] هنرمند را در برگرفته اند. ادبيات منثور، مشخصاً رمان، نشانگر جنبةديگري از طيف فرصتها ميباشد، چرا كه زمان – نويسي در حقيقت به عنوان يك نوع [كار] زنانه آغاز شد، و رمان همواره بيشترين شركت كنندگان در اين شكل از هنر بودهاند، گر چه پذيرش انتقادي رمان هايشان ، نشانه وحشت از برتري و محبوبيت حساسيتهاي هنري زنانه ميباشد. با وجود اينكه زنان همواره با موانع مشخصي مواجه بودهاند. در حاليكه مردان با چنين موانعي مواجه نبودهاند، ولي باز هم تاريخ رمان- نويسي تاريخ محروم سازي نيست. در حقيقت، مي توان چنين گمان كرد كه زنان هنرمند موفق، به درون برخي مرزهاي به خوبي حفاظت شدة خلاقيت، نفوذ كردند. نقاشي با تمركز روي ميدان و قدرت ديد و روابط آن [ديد: vision] با فهم [9]، نظريههايي در باب ذهنيت[10] خالق هنر تصويري را روشن مي كند. نظريههاي مختلف در مورد لوازم ضروري نقاشي دقيق از عالم به وضوح در ايدههاي فلسفي ارجمند در مورد طبيعت انسان، معرفت، و دستآوردهايي كه در فصل اول مورد بحث قرار گرفتند، ريشه دواندند. فهم تمام و كمال طنين جنسيت در مفاهيم اساسي و عملكرد هر كدام از اين رشتهها ، نيازمند به پرداختن به جزئيات عميقتري نسبت به آنچه در اينجا امكان نشان دادنش وجود دارد، ميباشد. يك بار ديگر، [خاطر نشان ميكنم كه ] هدف اين پژوهش مرور تاريخ انتقادي نقاشي يا موسيقي، معماري يا رقص يا ادبيات نيست، بلكه هدف آن بيشتر طراحي الگوهاي فكري جنسي شده در مورد مسائل زيبايي شناسانه و آشكار كردن صعوبت چهارچوبهاي مشخص اساسي و فلسفي با به كارگيري هنر ، ميباشد.
فرض كلي اي كه از پيش بايد آن را بيان كنم اين است كه ايدة مشاركت زنان در هنر به نحوي محوري هم با مفاهيم منش و قابليت زنانه و هم با ايدههاي مربوط به آنچه هويت توصيفي يك شخص را ميسازد، مرتبط ميباشد.
هنگامي كه توقعات موجود در مورد هويت زن و واژههايي كه زنان به وسيلة آنها خود را تعريف ميكنند، در حيطة فضاهاي اجتماعياي كه نكات سازنده در تاريخ هنرها را رواج دادند، ملاحظه شوند، ورود ايشان به حوزة مشاغل مربوط به هنرهاي زيبا به نحو خاصي مختل ميشود. شايسته
[1]- Amateur: غير حرفهاي، مبتدي
[2]- Professi0nal
[3]- Education
[4]- Training
[5]- Virginia Woolf
[6]- potential
[7]- produce : توليد، فرآوري .
[8]- Subjectvity : فرديت، درون گرايي
[9]- intellect: خرد
[10]- Mentality
:: موضوعات مرتبط:
طراحی و گرافیک ,
,
:: برچسبها:
فایل ,
هنر ,
مشارکت زنان در هنر ,
محرومیت زنان ,